گفت و گوی (۱۰)
گفت و گوی (۱۰)
قسمت (دهم) پایانی

مسعوداصغرنژادبلوچی
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
و دبیر بخش ادب و فرهنگ خاتون شرق
با
سحر مقصودی
نویسنده چهار رمان فارسی
مسعود بلوچی،پایان نوشت ِکوتاه:
-در ده شماره گذشته با عنوان«چرا ادبیات؟» گفت و گویی انجام پذیرفت که لازم است درباره اش مختصر توضیحی ارائه شود. به عنوان دبیر بخش فرهنگ و ادب؛ به این نتیجه رسیده ام که باید در انجام امور روزنامه نگاری یک سری اصول اخلاقی را بازگویی کرده تا بتوانم در این حیطه صادقانه‌تر کار کنم و ارائه مطلب و محتوا را به انجام و سر انجام برسانم. در این میان تعداد انگشت شمار از نویسندگان، شعرا و پژوهشگران وجود داشتند که با آداب پژوهش و کوشش در حیطه فرهنگ و ادب، با بنده همکاری داشته اند؛ که از جمله ی آن ها سرکار خانم «سحرمقصودی» است.
مابقی دوستان گویی به سبک و روش عجیبی کار را دنبال می کنند، یعنی اولاً در پاسخ به پرسش های من طوری رفتار کرده اند که انگار بنده یا مخاطب از آن مطلب کلا بی خبر است و بناست مطلب مورد بحث تنها توسط این شخص کشف و ثبت بشود. نکته بعد اینکه در بسیاری از موارد، خصوصاً مطالبی که بنا به درخواست من برای «خاتون شرق»
ارسال شده گویی هیچ نوع قواعد نگارشی در آن ها وجود ندارد و لازم است که همه متون را شخصا ویرایش، یا بعضاً باز نویسی کنم.
این گونه است که تقریباً از انتشار این دست مطالب چشم پوشی می کنم .
بنده همین جا اعلام می دارم که بخش فرهنگ و ادب «خاتون شرق» با هدف معرفی، ارائه و تعامل دو سویه مشغول به فعالیت است به این معنی که مخاطب بخش فرهنگ و ادب باید بتواند در هنگام جست و جو از درک و فهم مطلب دور نماند.
نکته‌ی دیگر این که در بخش فرهنگ و ادب، به دور از هر نوع بسته بندی یا دسته بندی، مطالبی که شرایط انتشار در نشریه را داشته باشد، حتما چاپ خواهند شد. یعنی هیچ گونه اعمال سلیقه و سمتی درکار نیست بلکه فقط کیفیت مهم است. در همین جا باید اشاره کنم با رویکرد بهبود کیفیت مطالب در نهایت تصمیم بر آن شد که ما در چند شماره پیاپی در محضر یک نویسنده، هنرمند و یا شاعر باشیم و از افرادی که قادر نیستند مطالب پیوسته و پویا ارائه کنند، مطلب منتشر نشود. از همراهی تان خرسندم.

مسعود بلوچی:
-در مدت مدت انجام این گفت و گو، که اتفاقاً مقارن شد با تعطیلات تابستانی دانشگاه، من مشغول ِنگارش و باز نگری چهار رمان خود بوده ام، که البته در این میان باید به مطالعه ی ۹ اثر در حوزه ی برنامه پژوهش و کاری ای که در حال انجام آن هستم هم می
پرداختم. باید اشاره کنم که عمر تنها سرمایه است که نگران از دست دادن آن هستم. پس در این راستا مهم ترین بخش کارم، بازخوانی آثار بورخس و ابراهیم گلستان بوده است.
به تعبیری یعنی در عرض ۲۴ روز حدود ۲۸ جلد کتاب خوانده ام. تقریباً روزی یک جلد، در سفر، در حصر، کتاب هایی که برخی۸۰ صفحه بودند برخی هم ۳۰۰ صفحه بوده اند. اما در تمام این مدت، به فصل پایانی این گفت و گو و گفت و گوهایی که انجام داده بودیم هم نظر داشته و درباره اش می اندیشیدم، که چگونه مطلب را جمع بندی کنیم. به همین دلیل گفت و گو را از آغاز تا شماره ۹ مجدد بازخوانی کردم و درست همینجاست که احساس می کنم هنوز ناگفته های بسیاری باقی مانده است.
با این همه اصولاً گفت و گو کردن در باره یک موضوع یعنی طرفین نشانه های اشتراکی خوبی در یکدیگر دیده اند و به واسطه ی آن شروع به هم کلامی کرده اند. این خود می تواند آغاز راهی باشد که ضمن دریافت نظرات و نکات یکدیگر دامنه ی وسیع تری از موضوع قابل بحث شده و شاید به میزگردی مجازی تبدیل شود.
همان‌طور که می دانید من سراغ نویسندگان و شعرای زیادی رفته ام. مشهور و موفق، گمنام و ناشناس، صاحبان کتب موفق و…آنچه برداشت کرده ام این است که گویی هیچ کدام آن‌طور که شایسته است به ادبیات درونی، یعنی شخصیت خود و خویشتنِ خود، اشراف ندارند!
به گمانی؛ آن گونه است که صدای شجریان را، در آلبوم نوبت عاشقی، از اجراهای خصوصی ایشان را نشنیده اند که می خواند و از زبان سعدی، می خواند و حال هنرمندان بعدی را فرا می خواند:

گفتم، «آهن‌دلی» کنم چندی!
ندهم «دل» به «هیچ» دلبندی!

وان که را «دیده در دهان تو» رفت
هرگزش «گوش» نشنود «پندی»

خاصه ما را که در ازل بوده‌ست
با تو آمیزشی و پیوندی

به دلت کز دلت به در نکنم
سخت‌تر زین مخواه «سوگندی»

«یک دم» آخر حجاب «یک سو نه!»
تا «برآساید» آرزومندی

هم‌چنان «پیر» نیست مادر ِدهر
که بیاورد چون «تو» فرزندی

ریش ِفرهاد بهترک می‌بود
گر نه شیرین نمک پراکندی

کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی

چه کند بنده‌ای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی

سعدیا «دور ِنیکْ نامی» رفت
«نوبت ِعاشقی ست» یک چندی!
و این یعنی حتی «سعدی» هم، می دانسته است، دوران و روزگار به کجا ختم خواهد شد. با این همه دوست دارم در این باره از شما بپرسم. ارزیابی شما از چنین دورانی چگونه است؟
فی المثل چرا طرفدار یا سرمایه گذار در حوزه «کاشت ناخن» فراوان است ولی در حوزه نشر و چاپ کتاب،تا بدین حد دچار بحران هستیم که فالور یا عضو ساده هم در کانال های ادبی کمترین رقم و عدد را شامل می شود، مردم ضمن زندگی فیزیکی، مشغول چه کاری هستند؟

سحر مقصودی:
-قبل از اینکه گفت وگو را به سمت ِپاسخ به سؤالات شما پیش ببرم، لازم می‌دانم درباره ی مقوله سرمایه گذاری به روش علمی صحبتی داشته باشم.
همانطور که مستحضر هستید در آغاز مبحث سرمایه گذاری؛ فرد، موسسه یا ارگان، با دو عنصر اصلی «ریسک» و «بازده» روبرو خواهد بود. اما آیا فقط با جمع بندی این دو فاکتور می توان برای به فرجام رسیدن یک پروژه سرمایه گذار جذب کرد؟!
برای پاسخ علمی به این سؤال باید گفت که عناصر فوق، خود تشکیل شده از پیش فاکتورهایی همچون «ریسک عینی » و «ریسک» ذهنی هستند و شاید تازه اینجاست که حاصل مجموع بررسی صحیح کلیه موارد فوق بتواند در ترغیب‌ سرمایه گذار به عملی کردن تصمیم خود، تأثیر مثبتی داشته باشد. همان‌طور که من و شما بارها در این مقال به موضوع بحران در فرهنگ مطالعه پرداخته ایم، متأسفانه باید بگویم که ما در حوزه سرمایه گذاری نیز، با فقر آگاهی و کمبود نیروی متخصص برای ریشه یابی و حل معضلات مربوطه دست در گریبان هستیم.
اگر بخواهم به زبانی ساده یا به صورت کلید واژه به این موضوع اشاره کنم باید گفت؛ گویی در مقوله ی فرهنگ سرمایه گذاری هم دقیقاً همان مشکلاتی وجود دارد که سال هاست ادبیات داستانی نوین را با ادبیات کهن فارسی سر شاخ کرده!
همانطور که می دانید سُنت همواره سعی در حفظ محوریت خود با تَقَدُّم ِقدیم بر جدید داشته است. از سویی درون مایه ترین مشخصه ی فرهنگ عامه همین تقلید و پرهیز از دنباله روی از تفکر فردی که منجر به نو شدن می شود، است.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که ما برای برون رفت از بحران «عدم سرمایه گذاری فرهنگی» نیازمند بررسی دقیق مشکلات و موانع به روش های کاملاً آکادمیک، مدرن کوتاه مدت و دراز مدت هستیم.
لازم است بگویم که «سرمایه گذاری فرهنگی» هم صورت های مختلفی دارد که شامل بخش ملموس یعنی، ابنیه، اماکن، مناطق، آثار هنری همچون نقاشی، مجسمه و نظایر آن می شود. این در حالی‌ست که نوع دیگر این «سرمایه گذاری فرهنگی» به شکل معنوی در جریان است. شاید چیزی شبیه به ایده ها، باورها، آداب و عقاید که همگی در یک گروه هستند و باید گفت، موسیقی و ادبیات نیز دقیقاً در این گروه جای دارند. این امر بدان معناست که ادبیات و ‌موسیقی در زمره‌ی کالاهای عمومی هستند و هر سرمایه عمومی ای می تواند بر اثر بی توجهی دچار خدشه و یا حتا رو به نابودی بگذارد.
اما هرگز نباید به روی دیگر سکه بی‌توجه بود چرا که این دو سرمایه یعنی ادبیات و موسیقی پتانسیل آن را دارند که باعث پیدایش جریان بی‌پایانی از گردش سرمایه و خدمات باشند.
با این تفاصیل متأسفانه تا به امروز، هیچ آمار دقیقی از فعالیت افراد و یا مؤسسات با هدف بهره گیری از علم سرمایه گذاری برای بررسی میدانی با هدف رفع نیازهای فرهنگی کشور به دست ما نرسیده است.
آیا اصلاً چنین الگویی برای رفع مشکلاتی که ادبیات را در کنجی محصور می کند وجود دارد؟
به هر روی من به جد بر این باورم مادامی که طرح و رفع مشکلات حوزه ی ادبیات از حالت سنتی به روش علمی روز دنیا، تغییر ماهیت ندهد، همه چیز در هیبتی گنگ، بی آینده ای روشن باقی خواهد ماند.
و‌ اما بخشی از سؤال شما اشاره ای جالب بود به سرمایه گذاری در دنیایی کاملاً زنانه(کاشت ناخن)!
به هر روی بد نیست هر چند کوتاه به این مقوله هم بپردازیم.
لازم است اشاره ی کوتاهی کنم به نظریه «ژان بوردیار»‌جامعه شناس فرانسوی، که در باب جامعه مصرفی پژوهش خوبی انجام داده است. ژان بوردیار بر این باور بود که در گذشته روابط خویشاوندی و خونی به هیچ وجه قابل مبادله نبود، این در حالی است که امروزه با گسترش «نظام اشیاء» امکان مبادله و‌ جایگزینی هر چیزی فراهم شده است.‌ وی معتقد است که «نوع بشر» زمانی در واقعیت های عینی زندگی می کرده. یعنی قبل از ظهور سرمایه داری «معنا های واقعی» موجودیت داشته اند.
بودریار کسی بود که برای نخستین بار در تاریخ گفت:
-انسان‌ها دیگر حتا در زندگی خودشان هم دخالتی ندارند.
وی در مقاله‌ای که با عنوان «بعد از خوشگذرانی چه کار می‌کنی؟» منتشر کرد به این مطلب اشاره می‌کند که چگونه نیروهای آزادشده مدرنیسیم
(آزادی جنسی، نژادی، آزادی بیان و القای امتیازات طبقاتی) به تدریج در پیوند با یکدیگر «جامعه نمایشی» را ساخته‌اند و به همین دلیل جوامع امروزی به ضد آن چیزی که در اصل انتظار می‌رفت، بدل شده‌اند.

چراکه ما امروزه با ظهور سرمایه داری، دچار پدیده هایی همچون «شبیه سازی، تقلید و مصرف» بیش از حد روبرو هستیم. بنابراین به جرأت می‌شود گفت که حیات جوامع مصرفی ارتباط تنگاتنگی با رسانه ای به نام تلویزیون دارد. هر چند به نظر من شاید بهتر باشد به این پدیده به جای تلوزیون نام «افیون الکترونیکی» داد! و خوب، می بینید که در رأس این افیون ِجهان‌گیر دو موضوع مهم مورد علاقه ی جامعه ی مصرفی یعنی «جنسیت و تبلیغات» به خوبی جای داده شده است.
متأسفانه این افیون چنان در رگ و پی انسان امروزی رخنه کرده که گویی همه را دچار درهم ریختگی مرزها و احساس تفاوت منفی می کند. با کمی تعمق می تواند درک کرد که پشت پرده ی این اعتیاد الکترونیک چه سیاستی هولناک سیال و‌هوشمندی جاری است که با قدرت هر چه تمام تر در حال سوق دادن جامعه ی بشری به سمت «مصرفی شدن» است.
متاسفانه این سیاست سیاه به حدی سودآور است که حتا شده با دستاویز کردن به القای الگوهای مخرب در اَشکال ترسناک و یا حتا کاریکاتور گونه هدف خود را پیش خواهد برد.
در هر صورت می دانید که فرمول «مصرفی شدن» بسیار ساده است.
ارائه ی الگو های اغراق آمیز به عنوان «مظاهر زیبایی» و ترویج و تشویق قشر عظیمی از زنان و‌ مردان برای رسیدن به آن به اصطلاح استاندارد.
این موج به حدی ملموس است که همه ما با نگاه به اطرفیان و یک حساب سرانگشتی ساده به راحتی می توانیم عمق تأثیرات چنین الگوسازی های غلطی را لمس کنیم.
پس می شود نتیجه گرفت که عمده نارضایتی مردان و زنان از اندام، چهره، دست و ناخن ِ خود تاثیر همین «غول خاموش» است.
اینجاست که به سؤال شما می رسیم با این مضمون که؛ چرا در کشوری مثل ایران که غنی از بن مایه های فرهنگی است، این پدیده با چنین سرعتی در حال گسترش می شود؟!
و‌ باز هم همان پاسخ که طی گفت وگو در شمارگان قبل به آن اشاره کردیم، چون گردانندگان این جامعه بزرگ، در ارائه ی الگوی درست و کارآمد و متناسب برای اکثریت، ناکارآمد عمل کرده است.
نتیجه اینکه بخش عظیمی از جامعه ی مردان در یک شکل کردن خود با ابزارهای همچون بدنسازی، فیتنس برای صنعت مدلینگ یا طیف وسیعی از زنانی که در ورطه ی مصرف فرهنگ وارداتی مثل جراحی های زیبای سرتاسر بدن، چشم و ناخن،…گرفتار آیند.
بنابراین می توان به جرأت گفت که رسانه ی ناکارآمد که معلوم نیست پیرو کدام سیاست برای اقلیت است عرصه را برای جولان تبلیغات رسانه های خارجی باز می گذارد و موجبات دامن زدن به پدیده ی الگویابی وارداتی را بخصوص برای زنان این سرزمین فراهم می سازد. و شاید تازه اینجاست که می شود به مفهوم «ناپدید شدن مبادله ی نمادین» از سمت فیلسوف و جامعه شناس بزرگ بودریار رسید.
مسعود بلوچی:
-در هر حال باید برای این مرز و بوم تلاش کرد، این خاک، میراث ماست، میراثی که باید آن را پاکیزه و پیشرفته نگاه داشت و به آیندگان سپرد.
با تشکر از شما و از اینکه ما را در این ۱۰ شماره همراهی کردید، از شما بسیار سپاسگزاریم.