گفتگوی مسعود اصغرنژاد بلوچی
شاعر، نویسنده، پژوهشگر و دبیر بخش ادب و فرهنگ خاتون شرق
با
سحر مقصودی
نویسنده چهار رمان فارسی
***
مسعود بلوچی:
-دوست دارم نظر شما را در رابطه با طبقه بندی این روزهای ادبیات که معمولا تحریف شده و توام با غرض ورزی ذیل پرچم نظرات روشنفکر معابانه به سایر آثار عنوان «زرد» می دهد، بدانم.
سحر مقصودی:
-از اینکه گفت وگو طوری پیش رفت تا مجالی برای صحبت در این باره داشته باشیم بسیار خوشحالم. پر واضح است موضوع مورد اشاره شما دیرزمانی ست باعث دغدغه ی ذهنی بسیاری از نویسندگان می شود.
هر چند قدمت ادبیات رنگ بندی شده هم سابقه ای بسیار طولانی دارد. اما همانطور که گفتید گویی در این دوره ما با شکل غرض ورزانه این تقسیم بندی ها بیش از هر زمان دیگری مواجه هستیم.
قبل از اینکه به اصل موضوع بپردازم لازم است در مورد «ادبیات سبز و زرد» توضیحی کوتاه داشته باشم.در کل ادبیات سبز به متون و کتبی اطلاق
می شود که اصطلاحا پیچیده و سخت فهم و یا به عبارتی عامه پسند نباشد و بالطبع عکس این قضیه می شود همان «ادبیات زرد». به تعبیری معمولا واژه «زرد» برای آثاری استفاده می شود که مورد توجه طیف وسیعی از مخاطبین در اقشار مختلف قرار بگیرد.
اگر بخواهم ساده تر بگویم مفهوم
«ادبیات زرد» یعنی ادبیات عامیانه ی عامه پسند.اما همانطور که در شمارگان قبل صحبت شد این مهم نیز از جمله موضوعاتی محسوب می شود که لازم است با کنکاش در آن زوایای تاریک این تقسیم بندی روشن شده تا ذهن مخاطب هوشمندانه نتیجه گیری و در نهایت انتخاب کند.
در ادامه باید بگویم،
بی شک شما نیز با این عبارات زیاد برخورد داشته اید؛
-کتاب هرچه بی محتواتر و زردتر پرفروش تر.
-فلانی با چرند پرانی و خودنمایی در فیسبوک واینستاگرام اسم خودش را گذاشته، نویسنده.
-مردم مُرده ی آنند تا مرخرفات تکراری را خریداری کنند.
-فلانی از سرخوشی و بیکاری دست به قلم شده، اصلا نمی داند قاف قلم با کدام ق نوشته می شود چه برسد به یدک کشیدن نام نویسندگی و ….
متاسفانه من هم مثل شما می دانم که هرگز نمی توان برای چنین تکه پرانی ها و نظرات مغرضانه ای پایانی در نظر گرفت. چراکه در بدو پیدایش هنر نگارش هر زمان این مهم در موضع خلاقانه جدیدی شروع به شکوفایی کرده به شدت مورد انتقاد عده ای خاص قرار می گیرد.
که نمونه ی بارز این موضوع شکوفایی انواع خلاقیت های نوین در همین مدیا یا فضای مجازی است.
پس اگر بخواهیم آغاز و علل نظراتی از این دست را پیدا کنیم حتما باید قدمتی به بلندای تاریخ حتا خیلی قبل تر از پیدایش خط برای آن در نظر بگیریم.
ریشه واژه ی عامه پسند (زرد) در ادبیات کلاسیک از کلمه ی «pulp» به معنای
«خمیر چوب» گرفته شده است. چرا که در گذشته ی دور برگه های مجلات ارزان و بی کیفیت از همین نوع خمیر تهیه می شد. درست اینجاست که به راحتی می توان نتیجه گرفت، با پرطرفدار شدن این مجلات کاربرد این واژه هم رو به فزونی می گذارد. بنابراین در مرحله ی بعد وقتی مجلات با اقبال عمومی روبرو شدند، بی شک صاحب امتیاز یا سردبیر را بر آن داشت که ورق های مصور مجله را با ستونی از قصه ها و یا حتا پارورقی های داستانی جذاب تر کند.
پس چنین بود که این ژانر ادبی یعنی همان «ادبیات زرد» به منصه ظهور رسید.
بدیهی ست که با بروز چنین اقبالی از سمت مخاطبان رو به فرونی، نویسندگان متون عامه پسند مدام از سمت سایر سبک ها به خصوص نویسندگان به اصطلاح سبز مورد تمسخر قرار بگیرند.
خاطرم هست همین چندی پیش حین مطالعه ی مقاله ای بلند بالا متوجه شدم، نویسندگان غیر زرد همیشه این سوال را داشته اند که چرا اشخاص مطرحی همچون «ویتگنشتاین» و یا «ناودا ماندلستام» نویسنده، دنباله روی چنین سبکی بوده اند؟
جالب اینکه این نزاع در سال ۲۰۰۳ درست وقتی که بنیاد ملی کتاب در امریکا به
«استیون گینگ» مدال افتخار اعطا کرد بیش از قبل بالا گرفت. بطوریکه مقالات انتقادی بی شماری از سمت منتقدین و مقاله نویسان بر علیه او چاپ و پخش شد.
به عنوان مثال «بلوم» اینطور نوشت که:
– هرگز چنین قصه های ترسناکِ یک پشیزی، هیچ ارزش ادبی و زیبای شناسانه ای به دنبال نخواهند داشت.
از طرفی آن سوی میدان، افرادی همچون «ریموند چندلر» معتقد بودند که:
-جامعه ادبیاتی پرشده است از یک مشت به اصطلاح ادیب پرنفوذِ سیال ذهنِ بچه فوکولی از خود راضی.
اما از جدال و مباحث مخالف صاحب نظران ادبیات جهان که خارج شویم، می رسیم به نمونه هایی از تهاجمات وطنی.
همه ما در دوران بلوغ یا دبیرستان بارها به خاطر داشتن کتب ممنوعه که اتفاقا همیشه هم در همین ژانر زرد بوده مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفته ایم.
اما چرا این لذت های گناه آلود همچنان برای عموم جذاب است؟
بطوریکه حتا اگر شده با پنهان کردن یا جلد کردن، همچنان این کتاب ها مورد مطالعه قرار می گیرند.
به نظر من علت اصلی این گرایش می تواند نشئت گرفته از تجربه ی لذتی بس کهن باشد که در حافظه ی ژنتیکی ما نهان است. منظور همان لذتی که انسان در برخورد با بی آلایشی و سادگیِ این داستان ها در خود احساس می کند، است.
شاید چیزی شبیه به همان قصه هایی که با پیش درآمد «یکی بود، یکی نبود» شروع می شد و یا همان قصه های اعجاب انگیز جن و پری، زنده شده مردگان و …
همان جملاتی که باعث می شد مخاطب در آنها غوطه ور شود و با آنها احساس خوب و راحتی داشته باشد.
من هم به نوبه خود به شدت باور دارم، سبکی که نویسنده در آن بتواند بدون زیاده گویی و پیچیده کردن موضوعات، ذهن خواننده را وارد جریانات محتمل زندگی کند، سبکی موفق و ماندگار خواهد بود.
اصلا چطور می شود طیف وسیعی از خوانندگانی که علاقمند به کشف رموز فیلسوفانه ی طبیعت و آفرینش نیستند را نادیده گرفت؟!
یا چطور می شود ژانر و سبک مورد علاقه ی چنین قشر بزرگی را با برچسب «زرد» از عرصه ی ادبیات حذف کرد؟!
شاید باید از «جورج ارول» بیاموزیم که هرگز هیچ رنگی برای ادبیات قائل نشد بلکه در جمله ی معروفِ
«کتاب های بدِ خوب» آنها را به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول؛ ادبیات تفننی که هیچ ارتباطی با زندگی و روال واقعی آن ندارند.
دسته دوم؛ کتبی که با زندگی واقعی در ارتباط هستند و هیچ استاندارد محکم ادبی ای ندارند.
حال ببینید با این تعریف حرفه ای بسیاری از آثار به اصطلاح سبز در چه جایگاهی قرار خواهند گرفت؟!
اصلا شاید این تنها تعریفی باشد که ژانر فانتزی و تخیلی را زیر سوال ببرد.
جالب اینکه خود جورج ارول طرفدار پروپاقرص داستان های شرلوک هولمز و دراکولا بوده است.
در پایان باید گفت، بی شک جنگ میان ادبیات به زرد و ادبیات سبز هرگز پایانی نخواهد داشت،اما گویی در طول این ستیز بی انتهاست که ادبیات به اصطلاح زرد آموخته برای ادامه مسیر حیات خود نیازمند آن است که بیش از قبل وارد ظرافت های انسانی شده و حساس تر از گذشته از لایه پردازی های شخصیتی برای اثبات بقای موثر ولازمِ خود تلاش کند .

































