امروز شبیه لاک‌پُشتی‌ست عظیم
امروز شبیه لاک‌پُشتی‌ست عظیم
نگاه به زندگی از گوشه‌ی چشم

هادی خورشاهیان
۱/ این دار و طناب دار، با ما بوده‌ست
از گردش روزگار، با ما بوده‌ست
بر موی سیاه ما نشسته‌ست این برف
این برف که از بهار، با ما بوده‌ست

۲/ گُل نیست، اگرچه توی مُشت افتاده‌ست
پوچ است، در این نَما، دُرُشت افتاده‌ست
امروز شبیه لاک‌پُشتی‌ست عظیم
افسوس که در چاه، به پُشت افتاده‌ست.

۳/ توفان به سراغ باغ گل می‌آید
سیلاب به قصد فتح پل می‌آید
تشت‌ست که از بام می‌افتد هر روز
رسوایی ماست، با دهل می‌آید.

۴/ مردی‌ست که با درد کنار آمده‌ است
زخمی‌ست که با زخمه‌ی تار آمده است
برگی‌ست که در اجاق می‌سوزد زرد
«خواری»ست که یک‌روز به‌کار آمده است.

۵/«عشق» از کلمات این کتاب افتاده‌ست
در دور فقط نقش سراب افتاده‌ست
دوری و چه بسیار، ولی می‌آیی
یک‌روز که آب از آسیاب افتاده‌ست.

۶/ صیاد و کمان و تیر، آهو جان باخت
کبک آمد و بر تیزی چاقو جان باخت
ای نکبت روزگار، انصافت کو؟
عدل آمد و بر روی ترازو جان باخت.

۷/ روشن نکند شب دلم را فانوس
یاس است که پتک می‌زند بر ناقوس
در لحظه‌ی مرگ دست‌و‌پا خواهم زد
در ورطه‌ی باتلاق یا اقیانوس.

۸/ جنگل، شده‌ است شعله‌ور، می‌سوزد
دریای جهان، از این خبر می‌سوزد
جنگ است – از آن قدیم – بین من و تو
در آتش جنگ، خشک‌وتر می‌سوزد.

 

درباره‌ی کتاب: «لطفا در این مکان قضاوت نکنید»

یاشار هدایی
«در مجموع بیایید چشم‌ها را بشوییم. به‌خصوص سر صبح! شستن صورت به‌خصوص گوشه‌ی چشم‌ها خیلی به زندگی کمک می‌کند.»(از متن کتاب)
کتاب «لطفا در این مکان قضاوت نکنید» شامل مجموعه یادداشت‌هایی به‌قلم «هادی خورشاهیان» -نویسنده و شاعر- است که در آن‌ها از دغدغه‌های خود با نوجوانان سخن گفته است. برخی از یادداشت‌های کتاب سرمقاله‌هایی هستند که پیش از این در رسانه‌ها و به‌ویژه در مجله‌ی»سلام بچه‌ها» منتشر شده‌اند. این کتاب فتح‌ بابی برای گفت‌وگو با نوجوانان است و می‌تواند برای همه‌ی کسانی که با نوجوانان سروکار دارند، مفید باشد.
«لطفا در این مکان قضاوت نکنید» چند ویژگی دارد که برخی از آن‌ها مستقل‌اند و برخی دیگر با یکدیگر هم‌پوشانی دارند:
۱/«هادی خورشاهیان» در این مجموعه که شامل بیست و نه یادداشت است، جشنواره‌ای از موضوعات متنوع و مختلف به راه انداخته است. موضوعاتی چون: درس‌خواندن و نخواندن، دوستی‌ها، مدینه‌ی فاضله، صبوری، گفت‌وگو و انواع آن، همسایگی، فضای مجازی، خانواده و…
در بسیاری از موارد، زاویه‌ی نگاه نویسنده به این موضوعات، همراه با نوعی خرق عادت است. چندان‌که با نشان‌دادن وجهی نه‌چندان مرسوم و آشنا از یک موضوع و پدیده، دست به «آشنایی‌زدایی» از آن می‌زند. برانگیختن «توجه» مخاطب از طریق این آشنایی‌زدایی، تمرین و مقدمه‌ای‌ست برای آن‌که مخاطب زندگی را به‌نوعی دیگر و از زاویه‌ای دیگر یعنی از گوشه‌ی چشم ببیند.
۲/نویسنده، زیر و بم زبان و رمز و راز آن را می‌شناسد و می‌داند که باید آن را چگونه به‌کار گیرد تا کلامش کوبنده و تاثیرگذار شود: «… درست‌ترش این است که اصرار دارم زندگی مثل شعر باشد، نه مثل حرف‌زدن روزمره… کاش بشود زندگی مثل شعر باشد. فشرده و آهنگین. با بهترین کلمات ممکن. با ساختاری که مو لای درزش نرود. کوبنده و تاثیرگذار…»
زبان نویسنده در این اثر، زبانی ساده و شیرین و شسته‌ورفته است. رگه‌های پررنگ طنز و به‌ویژه طنز کلامی در بافت متن مشهود است. لحن نویسنده گرم و صمیمی است و صدای برخاسته از متن صدایی عمودی و سلسله‌مراتبی نیست که در ذهن مخاطب معنای فرمان و اندرز و نصیحت بدهد، اما نشانه‌های رایج در زبان محاورات روزمره نوجوانان امروزی را نمی‌توان در آن دید. این نشانه‌ها، غایب و یا حداقل کمرنگ‌اند. این مورد اخیر، حسن اثر محسوب نمی‌شود؛ اما با توجه به تغییر پرسرعت این نشانه‌های زبانی، شاید این فقدان، راهکاری آگاهانه برای رهاندن متن از تخته‌بند زمان باشد.
۳/از نقاط قوت این اثر، اختصاص برخی از یادداشت‌ها به موضوع ادبیات است. در این یادداشت‌ها، نویسنده با پرهیز از ورود به  مباحث غامض ادبی و نظریه‌ها، چشم‌اندازی کلی و کاربردی از دنیای ادبیات در ذهن مخاطب ترسیم می‌کند و در این چشم‌انداز، مخاطب را در صدر می‌نشاند؛ آن‌جا که می‌نویسد: «مهم‌ترین عنصر داستان اصلا توی داستان نیست…این عنصر برداشت شما از داستان است. هر کسی درباره‌ی هر داستانی هر برداشتی دارد دستش درد نکند، ولی برداشت خود شما از همه‌ی برداشت‌ها مهم‌تر است… برداشت شما مهم‌ترین نظر برای شماست.»
۴/نویسنده خود را در کانون متن قرار می‌دهد. به این معنا که موضوع یادداشت‌ها از زاویه‌دید او مطرح می‌شوند و برآمده از تجربه زیسته‌اش به‌ویژه تجربه‌های دوران کودکی و نوجوانی در دهه‌های پنجاه و شصت هستند. تجربه‌هایی که در قالب بازگویی خاطره و یادآوری‌ها وارد زندگی و دنیای نوجوان امروزی می‌شوند.
۵/مخاطب در مواجهه با هر یادداشتی از این مجموعه‌ با مفهوم «زمان» مواجه می‌شود. هر سه زمان «گذشته و حال و آینده» در این یاداشت‌ها حضور دارند؛ بی‌آن‌که انسجام زمانی متن را مخدوش کنند. خاطره‌ها و یادآوری‌ها، گذشته را به امروز می‌آورند؛ اما متن در امروز و اکنون متوقف نمی‌ماند تا افق دید مخاطب از هر موضوع شکل بگیرد. اگرچه، فقدان پاورقی در برخی از یادداشت‌ها و عدم معرفی برخی از شخصیت‌ها و چهره‌های مطرح‌شده در متن و یا تعریف برخی از اصطلاحات خاص، این استعداد را دارد که گاهی رابطه‌ی مخاطب با گذشته و متن را دچار دست‌انداز کند.
۶/حضور نویسنده در کانون متن، تمام‌قد است. او با خانواده‌اش، دو فرزندش و پدر و مادرش، همسایه‌ها و همشهری‌هایش حضور دارد. این ویژگی با موضوع «تداوم و یا عدم تداوم فرهنگی» در بین نسل‌ها مرتبط می‌شود. چنین حضوری را می‌توان عامدانه و آگاهانه دانست و آن را به مثابه دعوتی برای کم‌کردن و یا پرکردن «شکاف یا گسست بین نسلی» ارزیابی کرد.
این دعوت اما، به انکار «تفاوت بین نسلی» نمی‌انجامد. چرا که گسست بین نسلی با تفاوت نسلی فرق دارد. تفاوت بین نسل‌ها، طبیعی است، مشروط بر آن‌که به گسست بین نسلی منجر نشود.
اوج این ویژگی در یادداشتی است که نویسنده در آن سه پدرِ نسلی را در ذیل مفهوم حس پدری گرد هم می‌آورد: «میکاییل یک ماهه بود و هر شب گریه می‌کرد… مامان و مامان‌بزرگ میکاییل از خستگی از هوش رفته بودند و میکاییل بغل پدرش که من باشم داشت توی خانه دور می‌زد تا خوابش ببرد… من داشتم اتاق‌پیمایی می‌کردم و زل زده بودم به میکاییل که متوجه شدم چه حسی دارم. حالا هر وقت پدر شدید متوجه حرف من می‌شوید. به میکاییل نگاه می‌کردم که متوجه شدم این پسری که روی دست من آرام گرفته است… خود من هستم…حس کردم دارم از خودم مواظبت می‌کنم…پدر یک حس متعالی است…با زبان نمی‌شود او را توصیف کرد. با زبان فقط می‌شود او را صدا زد: پدر.»
مخاطب در یادداشتی دیگر با عنوان «من از پدرم بزرگ‌ترم» باز هم شاهد این پیوند بین نسلی است : «پدرم در سی و هشت سالگی‌اش شهید شد و من آن موقع نه ساله بودم. حالا پنجاه ساله‌ام و دوازده سال از پدرم بیش‌تر جهان را دیده‌ام. از سی و هشت سالگی پدرم دوازده سال بزرگ‌ترم…یادت می‌آید نوروز همین امسال که پسرت دو سه ماه از نه سالگی‌اش گذشته بود، با عشق نگاهش کردی. با حسرت. با بغض. پسرت پرسید چیزی شده بابا؟ گفتی میکائیل‌جان، من آخرین‌باری که پدرم را دیدم، هم‌سن الان تو بودم. آخرین‌باری که پدرم به من نگاه کرد، هم‌سن الان تو بودم… واقعا جهان چه حسرت‌هایی را به ذهن آدم اضافه می‌کند.»
۷/هویت و هویت‌یابی، بحث محوری در موضوع نوجوانی است. در یادداشت‌های این مجموعه، به صورت غیرمستقیم به این بحث پرداخته شده است. انسجام زمانی یادداشت‌ها از گذشته به حال و از حال به آینده و حضور تمام و کمال نویسنده در کانون متن‌ها، ذهن مخاطب را با واسطه‌گری نویسنده به سمت خودروایتگری سوق می‌دهد. مخاطب دست به بازتعریف خود در بستری از زمان می‌زند که در آن، پیشینه‌ی زمانی با افق زمانی پیش رو در هم می‌آمیزد. خودروایتگری در بستر زمان، یکی از کارکردهای شناختی مغز و ذهن در مسیر هویت و هویت‌یابی است.
نویسنده اما، نمی‌خواهد این «هویت‌یابی» را بدل به «هویت‌سازی» کند. بنابراین با احترام به فاعلیت مخاطب، او را در هویت‌یابی، آزاد می‌گذارد و می‌نویسد: «…نمی‌خواهم بر ذهن کسی تاثیر بگذارم. نمی‌خواهم آینده‌ی کسی را بسازم… من ته تهش دلم می‌خواهد آدم‌ها از آدم‌های مختلف تاثیر بگیرند و ذهن‌شان متعلق به یک نفر نباشد.»
۸/یادداشت‌ها، تار و پود ویژه‌ای دارند. گاهی بندها و پاراگراف‌های آغازین به موضوعی می‌پردازند که در نخستین نگاه، با عنوان یادداشت یا موضوع اصلی پیوندی ندارند؛ اما در ادامه به موضوع اصلی یادداشت باز می‌گردند و با عنوان یادداشت مرتبط می‌شوند. گاهی نیز همین اتفاق در پاراگراف‌های میانی یادداشت‌ها رخ می‌دهد. نویسنده در میانه‌ی راه، گریزی می‌زند و دوباره به مسیر اصلی باز می‌گردد. چنین ساختاری باعث می‌شود که مخاطب موضوع محوری یادداشت‌ها را چندبعدی ببیند. چندان‌که گویی، با تصاویری چندبعدی و برجسته و ملموس از آن موضوع مواجه است.
-کتاب «لطفا در این مکان قضاوت نکنید» نوشته‌ی»هادی خورشاهیان» از سوی «انتشارات قصه‌باران» در سال ۱۴۰۴ منتشر شده است.

قضاوت در این مکان
مساوی است با پنچری
لیلا عباسعلی‌زاده
کتاب «لطفا در این مکان قضاوت نکنید» مجموعه یادداشت‌هایی‌ست برای نوجوانان و با زبان نوجوانان و موضوعاتی که غالبا برای این‌گروه از جامعه جالب، قابل تامل و خواندنی است. موضوعاتی که ممکن است حتی خود نوجوان به آن‌ها فکر نکرده باشد، ولی دغدغه‌ی پنهان ذهنی‌اش باشد. موضوعات روزمره و عمومی مانند صبر و بردباری، گفت‌و‌گوکردن، همسایه و…یا موضوعاتی انتزاعی و پیچیده مانند مدینه‌ی فاضله، زندگی، انسان موفق‌شدن و…که در تمام موضوعات، نویسنده به‌خوبی و به‌طرزی دلنشین و ساده توانسته است از پس تبیین آن‌ها بربیاید و این کار باارزشی است، چون همان‌طور که می‌دانید سخت‌کردن و پیچیده نشان‌دادن موضوعات آسان کار سختی نیست و آنچه سخت است، آسان‌کردن موضوعات پیچیده است و هادی خورشاهیان به‌خوبی این‌کار را انجام داده است.
مطالب کتاب «لطفا در این مکان قضاوت نکنید» شامل بیست و نه یادداشت کوتاه کم‌تر از هزار کلمه‌ای است که عموما در مجله‌ی «سلام بچه‌ها» به‌عنوان سرمقاله منتشر شده است. کوتاه و موجزبودن یادداشت‌ها، زبان ساده و طنزآمیز و متنوع‌بودن موضوعات، ازجمله ویژگی‌هایی‌ست که این کتاب را باب میل نوجوانان کرده است. نثر یک‌دست و بی‌تکلف که گاه لبخند بر لب می‌نشاند و گاه احساسات مخاطب را برمی‌انگیزاند و گاه مخاطب را به تفکر وامی‌دارد، از ویژگی‌های مثبت و نقاط قوت کتاب است.
نام کتاب هم که بسیار دلنشین و حاوی پندی نرم، عاقلانه، دوستانه و قانون‌مدارانه است، ذهن مخاطب را آماده‌ی خواندن تجربه‌ها، آموخته‌ها و نصیحت‌های دوستانه و درنهایت برادرانه و نه پدرانه و پیرانه‌سرانه‌ی نویسنده‌ی یادداشت‌ها می‌کند.
هادی خورشاهیان در این مجموعه نویسنده‌ای‌ست با اعتماد به‌نفس، صادق و بی‌ریا، که حرف‌ها و حتی نصیحت‌هایش به دل می‌نشیند. برخی یادداشت‌ها حاوی مطالبی خواندنی و جالب است و گاه از زاویه‌دید جدید و بکر به مسایل ورود می‌کند و همین ویژگی‌ها کتاب «لطفا در این مکان قضاوت نکنید» را برای همه به‌ویژه نوجوانان خواندنی و دلپسند می‌کند. البته من هم به توصیه‌ی نویسنده گوش می‌کنم و به جای قضاوت‌کردن در این مکان، در این مکان توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید و امیدوارم در هرمکانی که هستید، از خواندن آن لذت ببرید.